نمیدونم چی شد ک اینجوری شد.....نمیدونم چن روزه نیستی پیشم....اینارو میگم ک فقط بدونی.... دارم یواش یواش دیوونه میشم...تا کی ب عشق دیدن دوبارت...تو کوچه ها خسته بشم بمیرم....تا کی باید دنبال تو بگردم....از کی باید سراغتو بگیرم....از کی باید سراغتو بگیرم
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هرچی قرارنیس بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه
قرار نبود ک اینجوری تموم شه....
یادت میاد ثانیه های آخر....گفتی میرم...اما میام ب زودی....چشمامو بستم نبینی اشکمو.....چشمامو وا کردمو رفته بود....چشمامو وا کردمو رفته بودی.....
قرارنبود منتظرت بمونم
قرار نبود بریو برنگردی
از اولش کنار من نبودی.....آخرشم کار خودت رو کردی....
قرارنبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هرچی قرار نیس بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه
قرارنبود ک اینجوری تموم شه....
بابا نظر بدیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید......
منتظر نظراتتون هستم....بگید تو این وبلاگ چی میخواید هرچی بخواید همونو میذارم...
متن آهنگ؟ رمان؟ داستان های کوتاه؟ اس های جدید؟ اخبار راجع به خوانندگان و بازیگران؟ اسم رمان های باحال تازه؟
بابا دیگه من ک هیچی ب ذهنم نمیرسه شما هرچی میخواید بگید خو!
ظهری داغ در دشتی پرخون ای یزید بی درد و درمون
چیکار کردی با سر عزیز زهرا چرا زدی روی نیزه ها؟
الهی صدهزار و صد هزار بار لعنتت بیفته روی خاک اون سر از گردنت
یا حسین خودت کشتی نجات هممون باش......توی این امتحاناتم کمکمون کن......الههی آمین
باز پشت پنجره نشسته بودم تا دوباره از دور هم ک شده تنها یک لحظه ببینمش....پسری ک موهای طلایی اش....چشمان عسلی اش....اون عطر سرد و خوشبویش....عقل را از سر من پرانده بود...چرا غیرممکن را میخواستم؟
نمیدانم...امروز ک باز پشت پنجره بودم ب یک ماه قبل برگشتم....روزی ک او مرا عشقم صدا کرده بود...چقد خوشحال بودم....اما.....خودم.....نمیدانم چ شد ک خودم او را ترک کردم و بهش گفتم عاشق کس دیگری هستم....چطور با او بهم زدم...چطور دل اورا شکستم...هنوز هم نمیدانم درحالی ک هم من او را میخواستم هم او مرا.....التماس های اخرش را فراموش نکرده ام و نخواهم کرد.....اما نوشته هایم دردی را درمان نمیکنند برای پسر قصه ی عاشقی من ک حال زیر خروارها خاک است.....