نگو نمیدونی ....کی شبا دلش میگیره....
کیه دلواپسته...کی نباشی بی تو میمیره....
نگو نمیدونی....کیه دلتنگه برات...
کی واسه باتو بودن با همه میجنگه برات...
آروم آروم میری نمیگی بی تو میمیرم
نمیگی اگه نباشی افسردگی میگرم....
بذار تو حال خودم باشم.....نمیتونم زورکی تو دل تو جاشم....!
مکالمه تو عکس اول یارو رانندهه:پیاده شو یاسر...رسیدیم مسیر آخره.
یاس تو دومین عکس:سخته رفتن...
رانندهه تو عکس سوم:پیاده شو بینم بریم ب کار و زندگیمون برسیم.
یاس تو عکس چهارم:سخته رفتن...
رانندهه تو عکس پنجم:........عکس دیه تابلوعه
یاس تو عکس سوم:رسیدن وقته رفتن.!!!!!!!!!!!!
تنها ک باشی دیگه معنی نمیده ک هوای بارنی دونفره اس یا ن....فزقی نمیکنه ک امروز ولنتاینه یاشه یا ن....یادت میره ک حتی عشق چجوری نوشته میشه.....(دل نوشته ی من با نزدیک شدن ولنتاین)
میخوام برم هیچی نگو ،نمک ب زخم من نزن
تو قلبمو شکستیو از زندگی حرفی نزن
دیگه احساسی نمونده توی قلبم
ک بگم دوست دارم
گریه نکن....تو نذاشتی باتو باشم
میخوام ازت جدا شم
نمیتونم.....نمیتونم
دیگه تموم شد....دیگه تموم شد
نمیخوام همش ب پای تو بسوزم
جونمو واست بذارم ...اشکامو برات بریزم
خیلی سخته...خیلی سخته
خیلی واسه ی من ک برم تنهات بذارم
طفلی این دل ب تو عادت کرده بودش
نمیشه ازت جداشه...خیلی سخته....خیلی سخته....
دوستان من چون هرروز آپ میکنم تقریبا ب خاطر همین مطالب تن تن میرن تو بایگانی.....دوستان خوبی ک ب وبم سر میزننن
لدفن بایگانی های ماه های قبل رو ببینید تازه فقط ی صفحه نیستنا یهو میبینی تو ماه دی 10 صفحه هس لدفن همه
صفحه هارو بزنید ببینید چون عکس های جالبی گذاشتم....با تشکر از همه ی اونایی ک قدم رنجه فرمودن...لحظات بارونی
رو تو این وب براتون آرزو میکنم....
با تشکر
مدیریت وب : باران
دوستای عسیسم خیلی دنبال مطلب مناسبی گشتم ک براتون
بنویسم اما پیدا نکردم.....پس نتیجه گرفتم ک ساده گفتن مانند
ساده زیستن زیباست.....
خیلی شیک و ساده میگم: دووووووووووووووووووستون دارم.....
برای:
n.dj
f.a
m.h
کنار پنجره ی عشق ایستاده ام و بی رحمانه ب باران چشم یارم مینگرم.......
دل نوشته ی من در بعد از ظهری دلگیر.....
کنار پنجره ی عشق ایستاده ام و بی رحمانه ب باران چشم یارم مینگرم.......
دل نوشته ی من در بعد از ظهری دلگیر.....
باران ک ببارد.......
هرکس ب دنبال چتر و پناه گاهی میگردد...
اما من...
حریصانه...بوی باران را می بلعم....بدون چتر زیر قدم میزنم و با خدا درد و دل میکنم....
من از بهانه هایم ب او گله میکنم و او.....
حتی دلیل گریه های بی محابایش را هم نمیگوید....مبادا ک من غمگین تر از این باشم....
این است خدای مهربان من....
دلنوشته ی من بعد از شنیدن سخنان حاج عاغا ماندگاری ب اصرار مادرم.....