شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما ،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
.
.
.
گاه می اندیشم
چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران
و خدایی که زلال تر از باران است . . .
.
.
.
باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه !؟
سوگواریست ، رنگ غصه ، خیسی غم
می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم
یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس
بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش . . .
.
.
.
چشمهای من از دوریت کنون مثل آسمان بارانیست
ابرها میبارند و آرام میشوند ، اما چشمهایم می بارند و بیقرار تر میشوند
کاش تا ابرها آرام نشده اند ، بیایی . . .
.
.
.
باز باران آمد
از هوا یا ز دو چشم خیسم؟
نیک بنگر!
چه تفاوت دارد . . .
.
.
.
خدا ابر رو به گریه میاره تا گلها بخندن
پس هر وقت بارون آمد یادت نره بخندی . . .
.
.
.
باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ ِ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد ، تا شعر باران تو می گیرد . . .
.
.
.
باران هم روی ستمگر می بارد و هم ستمدیده
ولی بیشتر روی ستمدیده می بارد ، زیرا ستمگر چتر ستمدیده را ربوده است . . .
.
.
.
همواره تنهاییم ، در جمع یاران هم
در یک کویر خشک ، در زیر باران هم . . .
.
.
.
باران رحمت خدا همیشه می بارد
تقصیر ماست که کاسه هایمان را بر عکس گرفته ایم . . .
.
.
.
قطره بارون ممکنه کوچک دیده بشه ? اما یک گل تشنه ? همیشه منتظر باریدنشه
یک اس ام اس ممکنه ساده برسه ? اما قلب فرستندش خیلی به یادته . . .
.
.
.
صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند
نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم . . .
.
.
.
چه سنگین گذشت عصر بارانی ام
گویی نوازش نمی کرد ، باران صورتم را
گریه ام ، فریادم ، تنها سکوتی بود
تا حرفهایم
در بستری از بغض بخوابند . . .
.
.
.
بارون که میبارد باز با ترانه یا باز بی ترانه
من عاشق تر گریه میکنم و رو به آسمان فریاد میزنم
دوستت دارم
.
.
.
زمانی شعر می گفتم برای غربت باران
ولی حالا خودم تنهاترم
تنهاتر از باران . . .
.
.
.
باران از راه رسید ، عشق را دوباره در مزرعه ی خالی تنم پروراند
زندگی را در آسمان آبی چشمم حس کرد ، ناگهان پایییز عشقم از راه رسید
آری رفت ولی هنوز قلبم برای اوست . . .
.
.
.
روزای بارونی قطره های بارون رو بشمار
اگه بند اومد روی رفاقت من حساب کن ، نه کم میاد و نه بند میاد . . .
.
.
.
مرا چه باک ز باران
که گیسوان تو چتری گشوده اند
مرا چه باک ز مرگ
که بوسه های تو پیغام های قیامند
بدرودهای تو
تکرارهای سلامند . . .
.
.
.
تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
تو می ایی و من گل می دهم در سایه چشمت
و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
باران در گلوی من ، ابر ِ کوچکی ست
میشود مرا بغل کنی؟ قول میدهم گریه کم کند . . .
.
.
.
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست . ..
.
.
.
یادگاری واسه بارون ، آرزوهایی که خاک شد
وقتی رفتی زیبا ، انگار روح از تنم جدا شد . . .
.
.
.
توی زندگیت بارون نباش که فکر کنند با منت خودتو به شیشه میکوبی
ابر باش که منتظرت باشند که بباری . . .
.
.
.
وقتی ناله های خرد شدنت ، زیر پای بارون ، نوای دل انگیزی شد
چه فرقی می کند برگ سبز کدام درختی . . .
.
.
.
با رفیقت مثل چتر رفتار نکن
که هر وقت بارون بند اومد ، فراموشش کنی . . .
.
.
.
زیر سایبون چشمات تو شبستون نگاهت ، یه جایی گوشه اشکات مچ عشقتو میگیرم
بین پاییز و زمستون انتظار و نم بارون ، میون نامهربونی تا بخوای برات میمیرم . . .
.
.
.
میدونی چرا بارون از پشت شیشه قشنگ تره ، چون بدون اینکه خیس بشی احساسش میکنی
مثل دیدن گریه کسی که خیلی دوستش داری . ..