بعدازمرگم در روزی بارانی مرا دفن کنیدتاآتش قلبم خاموش گردد.
بعدازمرگم مرا در تابوتی ازجنس چوب بگذاریدتاهمه بدانند عشق من مانند چوب خاکسترشد. بعدازمرگم پارچه سیاهی روی تابوتم بیندازیدتا همه بدانند سیاه بخت بودم بعدازمرگم مرا درآفتاب بگذارید تاهمه بدانندعشق من شعله ورشد. بعدازمرگم چشمهایم را باز بگذارید تاهمه بدانند چشم انتظار بودم. بعدازمرگم دهانم را باز بگذارید تاهمه بدانند دراین دنیا حرفی برای زدن داشتم. بعدازمرگم دستهایم را از تابوت بیرون بگذارید تاهمه بدانند ازاین دنیا چیزی به همراه خود نبرده ام. بعد ازمرگم صورتم را روبه غروب آفتاب بگذارید تاهمه بدانند عشق من غروب کرده وزندگیم تمام شده است. بعدازمرگم دستهایم را بر روی سینه ام قرار دهید تا همه بدانند همیشه دوست داشتم کسی را در آغوش بگیرم. بعدازمرگم تکه یخی روی قبرم قرار دهیدتا با اولین طلوع خورشید آب شود و به جای یارم بگرید |